درختی دیگر بود که میشد از آن بالا رفت
غروبی دیگر بود که تا حدی سرما را از یاد میبرد
برگهایی دیگر بود ... نارنجی، زرد، قرمز، انباشته
کافه ای دیگر بود، گران تر از رستوران بوف
خیابانی دیگر بود که انگار از خیابانهای تهران نبود
دختری دیگر بود که حجاب نداشت
پسری دیگر بود که چیپس و ماست دوست داشت
و پدری دیگر بود که همسر نداشت
بعد از ظهری دیگر بود از عمر ما ... که هدر نشد
زندگی ای که رنگ بهتری داشت
و خانواده ای که ... آینده نداشت

:-) :-(
ReplyDelete