خوب
این فقط یک ترانه ی ساده است
که بگویم ... تو چه کردی
من از ترسهایم گفتم
و آنها دویدند و رفتند
از چشمانت
گریختند
وقتی نه ساله بودم
قسم میخورم
تو را خواب دیدم
صورتت را دیدم
در ویلای پدربزرگ
و بوسه ای
که در سینه ام
در کنار دیگر متعلقاتِ قلبم
برایت خاک کردم
میدانم سختیها همه جا منتظرند
که در تنهایی سراغمان بیایند
پس فکر نکن باید همیشه قوی باشی
مثل یک پاره سنگ
خونین و استوار از درد
ببین ...
شاید هیچ چیز مهمی در زندگیمان نباشد
جز آن اتاق و آن بخاری
وقتی زندگی منِ
قایقی به گل نشسته بود
و زندگیِ تو
سیل عظیمی که مرا بلند کرد
میبینی ... دختر تو یک پاداشی
با زبانت ازم بخواه
با لبانت بَرَم مُهر بکوب
و با بازدمت بادم کن
تا با هم از
این پرتگاه خارج شویم
به یاد داری؟
آن تاکسی انقلاب
نهار و سرمای فراوان
بازی ِناشیانه ی دستها
شروع آتشی خانمان برانداز
عشق ... بازی ظریفی است
بدون چیزی برای اثبات
یا جوابی برای فردا
جز این ترانه ی ساده
برای گفتن اینکه ... تو چه کردی
by “The Shins”

No comments:
Post a Comment