Tuesday, January 20, 2015

2 Became 1


سرم بر سینه ی یار است
از عالم چه می‌خواهم؟
از دردِ گوش و غمِ دیده
از بغض و آهِ و کینه
از عشق های شکست خورده
و بوسه های مرده
از شما مردم ... چه می‌خواهم؟

شبها به صبح سر کرده ام
با دستانش بر قلبم،
و بوسه هایش بر لبانم
و در خواب
هجوم برده‌ام
به رویای صادقه اش

باد ما را با خود خواهد برد
از کوه ها و دشت ها
از جاده ها و درخت ها
گذر خواهیم کرد
و صبح
با هم آغوشیِ سرما
در هیبتِ برفِ دی ماه
بر کودکیِ رفته از یاد
خواهیم بارید

با من باش
من با تو
سه قلب و یک دست دارم
دو چشم و هزار گوش
با خارشی در گردن
و قطره ای بر گونه
پلکهای آرمیده
موهای آشفته
گریزان از جاذبه

با تو
نه فرشته ام نه شیطان
من آنم
که بی تو و با تو
جز تو
بایدم نبود

1 comment:

  1. آخر فرستادی این شعر رو برای اون مسابقه یا نه؟

    من امشب باز توی هیستوریم بازش کردم بخونمش

    "
    با تو
    نه فرشته ام نه شیطان
    من آنم
    که بی تو و با تو
    جز تو
    بایدم نبود"

    وای!

    ReplyDelete