راسیتش بله ... کلمه ای برای توصیفش هست: عشق ... من عاشقشم! میفهمی؟
اگر دنبال کلمه ای میگردی که به معنی اهمیت دادن به یک آدم،
ورای همه ی عقلانیتهاست و خواستن اینکه اون
آدم به هر چیزی که تو دنیا میخواد برسه، اولویت اول زندگیته، حتی اگر این وسط تو رو بارها و بارها نابود کنه، اون کلمه عشقه ...
و وقتی تو عاشق یکی هستی ... تو ... تو ... تو هیچ وقت وای
نمیستی ... هیچ وقت ... حتی وقتی آدما بهت نگاه عاقل اندر سفیه بندازن و بهت بگن
"خر" ... حتی اون موقع ... مخصوصا اون موقع
تو ... تو دل نمیکنی ... چون اگر من میتونستم دل بکنم ... چون اگر میتونستم مثه بقیه نصیحتِ کل
عالم رو گوش کنم و بذارم برم و یه آدم دیگه رو پیدا کنم ... اونوقت این دیگه عشق نبود
... میشد ... میشد یه چیز دورانداختنیِ دیگه که ارزش جنگیدن رو نداره ...
ولی این ... این اون نیست ... این ...
پ.ن.
دیالوگی از تد (من)
پ.پ.ن
نقاشی از "Mental Printer"
No comments:
Post a Comment