Tuesday, March 25, 2014

Ted


راسیتش بله ... کلمه ای برای توصیفش هست: عشق ... من عاشقشم! میفهمی؟

اگر دنبال کلمه ای میگردی که به معنی اهمیت دادن به یک آدم، ورای همه ی عقلانیتهاست و خواستن اینکه اون آدم به هر چیزی که تو دنیا میخواد برسه، اولویت اول زندگیته، حتی اگر این وسط تو رو بارها و بارها نابود کنه، اون کلمه عشقه ...

و وقتی تو عاشق یکی هستی ... تو ... تو ... تو هیچ وقت وای نمیستی ... هیچ وقت ... حتی وقتی آدما بهت نگاه عاقل اندر سفیه بندازن و بهت بگن "خر" ... حتی اون موقع ... مخصوصا اون موقع

تو ... تو دل نمیکنی ... چون اگر من میتونستم دل بکنم ... چون اگر میتونستم مثه بقیه نصیحتِ کل عالم رو گوش کنم و بذارم برم و یه آدم دیگه رو پیدا کنم ... اونوقت این دیگه عشق نبود ... میشد ... میشد یه چیز دورانداختنیِ دیگه که ارزش جنگیدن رو نداره ...

ولی این ... این اون نیست ... این ...







پ.ن.
دیالوگی از تد (من)

پ.پ.ن
نقاشی از "Mental Printer"

Thursday, March 20, 2014

کابوس


در کوچه های باریک می‌دویدم
جرئت نداشتم پشت سرم را نگاه کنم
صدای فریادشان را از عقب می‌شنیدم
سر پیچها نمیدانستم کدام طرف بروم
تصمیمها ... سخت ترین و ترسناک ترین بخش کابوسند

بادکنک ... به دیوارها برخورد میکرد
صدای پلاستیکش را می‌شنیدم
سر کوچه ی بعدی دیدمشان
داد و فریاد میکردند و به سمت من می‌دویدند
صداهای پشت سرم نزدیکتر می‌شدند
به چپ پیچیدم
دوباره دویدم
می‌دویدم مثل باد
اشک می‌ریختم
با بادکنک حرف میزدم

"عزیزم ... زندگی ام ... عشقم"

صدای بادکنک را می‌شنیدم
انگار با من حرف میزد

"چرا مرا رها نمیکنی صفا؟"

سر کوچه ی بعدی دیدمشان
داد و فریاد میکردند و به سمت من می‌دویدند
صداهای پشت سرم نزدیکتر می‌شدند
اینبار ... به من رسیدند
بر سرم ریختند
بادکنک را سفت در آغوش چسیده بودم
زیاد بودند
فریاد میکشیدند
من اشک میریختم
من فریاد میزدم
بادکنک از دستم رها شد

"بادکنک ... نه ... بادکنک"

بادکنک را می‌دیدم
قرمز بود ... آبی شد ... دور شد
دور میشد
از ما زمینی ها دور میشد
و از آن بالا
صدایش می‌آمد
انگار همین نزدیک گوشم ...

"من همیشه برای تو می‌مانم صفا ... "

دست و پایم را ول نمیکردند ...
ستاره ها چشمک میزدند ...
من اشک می‌ریختم ...
...


از خواب پریدم ...
اشکهایم جاری ...

بدترین کابوس تمام زندگیم ...







پ.ن.
دیگر جای کتمان نیست
من فیلمها را از زنها بیشتر دوست دارم
فیلمها .. قلب تو را نمی‌شکنند
فیلمها ... نیاز نیست تو را درک کنند ... تو درکشان کنی، کافیست

پ.پ.ن.
مرسی از نگار عزیز
که با تنها چند جمله
کابوس مرا به تصویر کشید

Tuesday, March 18, 2014

پنجره


من سالهاست که چشم به راهت مانده ام

همچون پرستوهای مهاجر
هر سال بهار را
در شهری، در اتاقی، در چشمه ای ... جسته ام

من دوستانم را
به انتظار لبخندت ... فروخته ام
و نگاههای سوزناکشان را
به دیده ی اشکهایت
سپرده ام

من حرفهای ناگفته شان را در سینه گنجانده ام
تا آن روز
که
چشمه ی امیدشان خشکید
همه را
در یک نقاشی
با مداد شمعی و خودکار آبی
به تصویر بکشم

من
نقاشیِ نقشِ نگارینِ این قالی خفته را
به رنگِ گیسوانِ مشکیت طرح زدم
و به آبیِ چشمانِ سیاهت آمیختم

تا در انعکاسِ تیره ی لبخندت
جایی برای من باشد





تقدیم به:
نگار
که بعضی وقتها
به من حسودی میکند
و بعضی وقتها
من به او

Monday, March 17, 2014

مریم



یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود

یه مریم بود که قصه داشت
قصه اش هم خیلی دوست میداشت

یه روز که از خواب پا شدش
چشش خورد به دور و ورش

یک غمی افتاد تو دلش
که هر چه کرد نکرد ولش

خدای مهربون ما
اون که همش میشه دعا

چرخی زد و صدا کرد
ولوله ای به پا کرد

ابرا رو زد به هم زود
بارون گرفت فراوون

ما که طاقت نداشتیم
مریمو دوست میداشتیم

جمع شدیم و نقشه ریختیم
مریم جونو فریفتیم

تا که اومد بجنبه
ریختیم سرش قلمبه

تولد تولد ... تولدت مبارک
بزن به ما پیامک

نکنه یه وقت برنجه
به غصه هاش نخنده

برقص به دور قالی
چشم نخوری الهی

این بود تمام سعی ما
خندیدنت به روی ما




P.S.
Happy Birthday Mrs. Ballon

Friday, March 14, 2014

We Might Be Dead by Tomorrow



تمام دوست داشتنت را به من بده
چون تا جایی که ما میدانیم
شاید فردا زنده نباشیم

من نمیتوانم بیشتر از این وقتم را تلف کنم
دیگر نمیتوانم زخم های بیشتری بر قلبم وارد کنم
چون تنها چیزی که میشنوم  این تک جمله است
"من هنوز آماده نیستم"

و من میدانم
که تو مجبور نبودی
با مادرت رو به رو شوی
وقتی معشوقش را از دست داد
بدون خداحافظی از دست داد
بدون خداحافظی
چون زمان ... به او فرصت نداد

من نمی‌خواهم قضاوت کنم
که در قلب تو چه میگذرد
اما اگر برای عشق آماده نیستی
چطور میتوانی برای زندگی آماده باشی؟
چطور میتوانی برای زندگی آماده باشی؟

پس بیا دستم را بگیر
بیا تمام و کمال عشق بورزیم
بیا بلند عشق بورزیم
بیا حالا عشق بورزیم
چون به زودی ما می‌میریم
به زودی ما می‌میریم
ما می‌میریم
می‌میریم




by “Soko”


پ.ن.
شاید
موزیک ویدئوی این آهنگ
بهترین موزیک ویدئوی دنیا باشد 

Tuesday, March 4, 2014

Fix You


وقتی تمام تلاشت را میکنی  ... ولی موفق نمیشوی
وقتی آنچه را میخواهی بدست می آوری ... نه آنچه که نیاز داری
وقتی بینهایت خسته ای  ... اما خوابت نمی‌برد
انگار همه چیز برعکس شده

و اشکها از چشمانت جاری میشوند
وقتی چیزی را از دست میدهی که برایش جایگزینی نداری
وقتی کسی را دوست داری ... اما همه چیز از دست میرود
از این بدتر هم میشود؟

چراغها ... تو را به خانه راهنمایی میکنند
و تمام وجودت را پر از نور میکنند
و من ... تنها سعی میکنم  ... که درستت کنم

چه آن بالای بالا ... چه این پایین
وقتی آنقدر عاشقی که نمیتوانی دل بکنی
اما اگر امتحان نکنی ... هیچوقت نمیفهمی
که ارزشش را دارد؟ ... ارزشش را داری؟

وقتی حتی چراغها هم ناامید شوند
من ... تمام تلاشم را میکنم ... که درستت کنم

اشکها از صورتت جاری میشوند
وقتی چیزی را از دست میدهی که برایش جایگزینی نداری
اشکها از صورتت جاریند ... و من ... من ....

اشکها از صورتت جاریند
قول میدهم از اشتباهاتم درس بگیرم
اشکها از صورتت جاریند .... و من ... من ...

من تا عمر دارم
سعی میکنم
تو را درست کنم



by “Coldplay”



P.S.
Please ... fix me