Sunday, February 23, 2014

If I was your vampire



ساعت 6 بامداد
صبح کریسمس
بدون هیچ سایه‌ای ... هیچ بازتابی
در آغوش سردت دراز کشیده‌ام

نرم و تراژیک
همچون یک کشتارگاه
خنجر را روی قلبت فشردی
و گفتی
"من دوستت دارم ... آنقدر که باید همین حالا ... مرا نابود کنی"


من دوستت دارم
آنقدر
که
باید
همین حالا
مرا نابود کنی


اگر من خون‌آشامت بودم
به وضوح ماه
به جای وقت‌کشی
ما با هم خواهیم بود
تا زمانی که خورشید بالا بیاید ...

اگر من خون‌آشامت بودم
مرگ انتظارمان را نمی‌کشید
دستانم را بگیر
چون فکر میکنم
وقت ما فرا رسیده است ...

لبخندت را با لبم ... با زبانم ... با دندانم ... پاره میکنم
جای قلبت سوراخ است ... خالی است ... نیست
ما این مقبره را با هم ساختیم
و من ... تنها پرش نخواهم کرد
ورای این کم مایگی
همه چیز سیاه است
و راه بازگشتی نیست

ملافه‌های خونین
به شکل طرحی از قلبت
اینجاست که همه چیز شروع شد
همینجاست که پایان میابد
ماه را ببین
که دوباره از راه میرسد

6:19
و میدانم که آماده‌ام
مرا از کوه پایین بیانداز
تو خواهی سوخت
و من ... خاکسترهایت را خواهم خورد
چرخهای ناممکن ... جنازه‌هایمان را اغوا میکنند

اگر من خون آشامت بودم
مرگ انتظارمان را نمیکشید
اینجاست که همه چیز شروع شد
همینجاست که پایان میابد

ماه را ببین
که دوباره
از راه میرسد



by “Marilyn Manson”

No comments:

Post a Comment