Tuesday, December 31, 2013

درد


گوش راستم به گوش چپ حسودی میکند
گونه ام به لبهایم نگاه میکند
پیشانیم با غرور آن بالای بالاست
چشمهایم لحظه ای آرام نمیگیرند
مدتی است شست پای چپم حرف نمیزند
انگشتهای دستم اصلا اهمیتی نمیدهند
نافم مثل همیشه دلگیر است
مچ دست راستم درد میکند لابد با آرنج دعوایش شده
و از گردن به پایین همگی از این لباسهای زبر شکایت میکنند
و تمام کله ام از سرمای زیاد
فقط گردنم چیزی نمیگوید، او بهترین دوست من است

میدانم دردشان چیست
هیچ چیز در دنیا مثل گرمای دستهای دیگری نیست
هیچ صدایی آغوش نمیشود
هیچ نگاهی بوسه، هیچ منظره ای نوازش نمیشود

این وسط فقط گردنم صبور است
انگار جای آن هیکی هیچوقت خوب نشده

2 comments:

  1. vakhti gofti khasteio barash matn neminevisi fek nemikardam fardash ke khaste nabashi gharare chize be in khubi benevisi...besh kheyli ziad miad...

    ReplyDelete
  2. think of it as a "sorry i wasn't nice last night"

    ReplyDelete