گوش راستم به گوش چپ حسودی میکند
گونه ام به لبهایم نگاه میکند
پیشانیم با غرور آن بالای بالاست
چشمهایم لحظه ای آرام نمیگیرند
مدتی است شست پای چپم حرف نمیزند
انگشتهای دستم اصلا اهمیتی نمیدهند
نافم مثل همیشه دلگیر است
مچ دست راستم درد میکند لابد با آرنج دعوایش شده
و از گردن به پایین همگی از این لباسهای زبر شکایت میکنند
و تمام کله ام از سرمای زیاد
فقط گردنم چیزی نمیگوید، او بهترین دوست من است
میدانم دردشان چیست
هیچ چیز در دنیا مثل گرمای دستهای دیگری نیست
هیچ صدایی آغوش نمیشود
هیچ نگاهی بوسه، هیچ منظره ای نوازش نمیشود
این وسط فقط گردنم صبور است
انگار جای آن هیکی هیچوقت خوب نشده

vakhti gofti khasteio barash matn neminevisi fek nemikardam fardash ke khaste nabashi gharare chize be in khubi benevisi...besh kheyli ziad miad...
ReplyDeletethink of it as a "sorry i wasn't nice last night"
ReplyDelete