آهای تو
تو که در جلد روزمرگی هایت در حال پوسیدنی
تو که بر دیواره ی ذهن مسمومت میکوبی
تا به حال فکر کرده ای چرا تنها مانده ای؟
هنگامی که قلبت سرد و سردتر و در پایان ... تبدیل به سنگ شد
آیا به خاطر رویاهایت مجازاتت کردند؟
آیا قلبت را شکستند و گریه هایت را ندید گرفتند؟
آیا شده آرزوی فرار کنی؟
هیچوقت به فرار فکر نکرده ای؟
این فراموشی رقت انگیز ...
این رویاهای دفن شده در تابوت غریب روحت ...
فراموشی رقت انگیز ...
به یاد داری وقتی هنوز قلبت را غل و زنجیر نکرده بودی؟
به یاد داری چطور بودی؟
به یاد داری چطور رویا میبافتی؟
آیا به خاطر رویاهایت مجازات شدی؟
آیا به فرار فکر میکنی؟
یعنی هیچ وقت نشده به فرار فکر کنی؟
by
“Anathema”
تقدیم به:
او که از من بیشرف تر است
یا من از او بیشرف تر هستم
شاید هیچوقت هیچکس نداند
او که از من بیشرف تر است
یا من از او بیشرف تر هستم
شاید هیچوقت هیچکس نداند

fighting for a lost cause
ReplyDelete