تو لبخند نمیزدی
تو اشک میریختی
تو زمان را نمیفهمیدی
تو به ما نگاه میکردی
ما همه مشغول بودیم
ما همه حرف ها داشتیم
ما همه زندگی داشتیم و تو را نمیدیدیم
ما همه تو را ... نه ... من تو را دوست داشتم
و بعد من و تو
حرف زدیم و خندیدم و بازی کردیم
حرف زدیم و عدسی خوردیم و تئاتر دیدیم
حرف زدیم و فریاد زدیم و تمرین بیان کردیم
سیگار کشیدیدم
ما با هم ... انتقام تو را گرفتیم
"الان دیگه نوبت منه"

No comments:
Post a Comment