Thursday, August 23, 2012

video clip mood



آخ جون کنار پنجره جا هست بشینم
این هندزفری لعنتی چقدر گره خورده
دلم برای این آهنگ تنگ شده
نور خورشید رو صورتمه
باد مزنه تو چشمام و موهام رو عقب میبره

video clip mood ... on
اول آهنگه و من سرم پایینه
وقتی یهو ریتم سریع میشه سرم رو میارم بالا
سعی میکنم با لیریک ها حس بگیرم
غم صدا رو تو چشمام میارم
سایه های برگ ها که از صورتم رد میشن رو تصور میکنم
دوربین از بیرون و تو ازم فیلم میگیره
با لرزش اتوبوس میلرزه
بیرون رو نگاه میکنم
بارون میگیره
تو دنیای خودم غرق شدم
چشمام رو میبندم
با شروع موج لیریک های جدید چشمام رو باز میکنم
دام دا دام دارارام دارام دارام
به اطرافم نگاه میکنم
سعی میکنم بهترین تفسیر رو از آهنگ بکنم
برای کی و برای چی این کار رو میکنم؟
نمیدونم  ...


Wednesday, August 22, 2012

اینتراکتیو



صندوقچه ای برای نشستن
آینه و آن شال پردار
تلوزیون خرد شده
گل
قاب پنجره
دوربین عکاسی
ظرف های شکسته  ...

اینجا یک صحنه ی تئاتر است

تو بازی می کنی و من هم تماشا
تو منولوگهایت را بلند میگویی ... دیافراگمی
من در این تئاتر اینتراکتیو نقش دارم
من فقط برای تماشای تو آمده بودم
که من را، به زور، بازی دادی

باشد
حال که من هم بازیگرم
کی اجرا تمام میشود
تا بروم پشت صحنه سیگار بکشم؟

Tuesday, August 21, 2012

آپارات




این انسان های سیاه و سفید و شاید رنگی
این سایه های متحرک نورانی
که از این شیء سیاه خارج می شوند
و بر آن پرده ی سفید می افتند
در سخیف ترین و هنری ترین حالتشان
با راه رفتن و ژست گرفت
با خندیدن و اشک ریختن
با حرف زدن و سکوت کردن
و با نگاه ها و حتی بوسه هایشان
سعی دارند بر زنده کردن رویایی

"میدونی رویاها از کجا میان؟
به اطرافت نگاه کن
اینجا جایه که اونا درست میشن"

در اتاقک آپارات یک سینما

در ذهن پسرکی که برای اولین بار
یک حلقه فیلم می بیند
و صدای تق تق پروژکتور را می شنود

Sunday, August 19, 2012

باران



وقتی باران می بارد ... من چشمانم را میبندم
گوش میدهم به صدای ریزشش
تند تند بر سقف و زمین و برگ ها و چراغ ها میریزد
هر قطره ای ... صدای خودش را دارد
و انگار من ... با چشمان بسته میبینم
زمین را، سقف را، درخت ها و چراغ ها را
همچون کوری که بینا شده است
با چشمان بسته بینا میشوم

و بعد قدم میزنم

کفش هایم صدا میدهند
نامه را در دستم میگیرم تا خیس و خراب شود
موبایلم را از جیبم در آورده ام تا شاید با آب بسوزد
همیشه فکر کرده ام با کت و شلوار و کروات و موهای خیس، جذابم
ای کاش همیشه باران ببارد

آن شبی که شروع شد باران می آمد

من تا خانه پیاده رفتم
و امروز ... این بعد از ظهر
شدید تر از همیشه باران می بارد
لعنت بر تو ای باران
که هم به درد غم میخوری و هم شادی
لعنت بر تو که اشک هایم را می پوشانی

Saturday, August 18, 2012

موی قرمز - چشمان آبی





اولین بار بود که عاشق می شدم
نه ... اولین بار بود که به عشقم می رسیدم
از قبل از آن خاطره کم دارم

هفده ساله بودم
قدم بلند بود
همه "لیدیا" صدایم میکردند
او بیست سالش بود
اولین بار که مرا بوسید قول داد هیچ وقت ترکم نکند
به من گفت نگاهم عمق دارد
گفت ته وجود آدم را بیرون می ریزد

به من گفت رنگ چشمانم را دوست ندارد
لنز گذاشتم
گفت موی سرخ خیلی جذاب است
موهایم را رنگ کردم
با افتخار دستم را می گرفت و در خیابان قدم می زدیم
هر روز به امید دیدنش از تخت بلند میشدم
با آرزوی لبخندش آرایش میکردم
هیچ چیز را با لبخندش عوض نمی کردم

یک عصر  ...
ناگهان گفت مرا میخواهد ... همان لحظه همان جا
فردایش نیامد
دو روز بعدش گفت مریض است و در خانه ماند
یک هفته بعد با دختری مو طلایی دیدمش
موهایم را از ته تراشیدم

مشتری ها از موی قرمزم راضی اند ... از چشمان آبیم بیشتر
چرا نباشند!
همه مرد ها مثل هم هستند