Tuesday, May 9, 2017

مرزِ عدم


تنهایی، فراموش می‌شود
غصه، در روشناییِ امید محو می‌شود
گذشته، در کورسوی آينده باز می‌گردد
و منطق، رنگِ جهل به خود می‌گیرد

مادر سیراب می‌شود، پدر عمر می‌بازد
خواهر جاری می‌شود، برادر راهی می‌گردد
و دنیای درون آیینه، با هر نگاه، پیرتر می‌شود

سامانه‌ای که سامانی نیست
روزنه‌ای که پرتویی نیست
نگاهی که توجه‌اش نیست
دمی که بازدمش نیست
و منی که من‌اش نیست

در چرخِ این پایان
توهمِ آغاز
بر زخمِ یک عمر
مرهم می‌نهد  

2 comments:

  1. What if I can/can't?

    ReplyDelete
    Replies
    1. Time is the great author ... it always writes out the perfect ending

      Delete