یکشنبه پژمرده است
ساعتها پر ز بیخوابی است
عزیزترینم
سایههای این سرایم ... بیشمارند
گلهای سفید کوچک
هرگز تو را بیدار نخواهند کرد
نه در آنجا که باورِ تاریکِ اندوه
تو را با خویش برده است
فرشتگان هیچ
قصد بازگرداندنت ندارند
آیا خشمگین خواهند شد
اگر من
قصدِ به تو پیوستن داشته باشم؟
یکشنبهٔ پژمرده
یکشنبهٔ پژمرده را
با سایهها میگذرانم
من و این قلبِ من
تصمیم به پایانش گرفتهایم
میدانم
بهزودی دعاها خوانده
و شمعها روشن خواهند شد
نگذار اشک بریزند
بگذار بدانند
من از رفتن دلشادم
مرگ یک رؤیا نیست
که در مرگ
گرمِ نوازش توام
با آخرین نفسِ این روح
در ستایش توام
رؤیا ... من تنها در رؤیایی بودم
بیدار شدم و تو را غرقِ خواب
در اعماق قلبم یافتم
عزیزم ... امیدوارم رویایم
تو را درگیر نکرده باشد
با هر تپش، قلبم تو را میگوید
که چقدر تو را میجویم
یکشنبهٔ پژمرده
by “Billie Holiday” (Bjork Version)

No comments:
Post a Comment