به امیدِ روزی که دیگر مجبور نباشم از این شعر قدیمیام یاد
کنم
انفجار بمبها همه جا
شعارها نوشته اند اینجا و آنجا
رخنه ی ناامیدی بر ذهنها
چه بر او چه با او سخنها رانده اند
درحالی که جانیان مدتهاست گریخته اند
حتی مهلتِ نوشیدنِ جرعه ِ آخر نداده اند
ترس!
که هدف وسیله را توجیه است؟
اما کدام کینه با کینه نیک گردیده است؟
این درد است که جهلات برانگیخته است
به امید جلبِ نگاه و ترحم به دردهایت
خونهای بیگناه و گناهکار مانده بر دستهایت
اما با هر مرگ، قدمی
دورتر میشوی از هدفهایت
ترس!
اعلان جنگ هزینه در پیش دارد
برایت پیروزی شاید، اما بیگانگیات با خویش دارد
چیرگی خشم، ناکامیِ از پیش دارد
حرص و غرور تن به شکست نمیدهد
تا آشتی بزر صلح نریخته باشد
تا سلاح های دشمن از کار نیانداخته باشد
ترس!
تلاشت بیهوده است
چون سرطانی، تنها گسترش در پی دارد
ترس ... حال زمانِ پایانِ این بازی است
هانس شانو

No comments:
Post a Comment