Monday, March 23, 2015

من نمی‌خواهم بر تو بوسه زنم


شبهایی
رویایی غریب و تکان دهنده می‌بینم
از زنی نا آشنا
که دوستش دارم و دوستم دارد
و هر شب گویی
نه همان است که بود
و نه انگار زنی دیگر ...

او مرا دوست دارد
او مرا می‌فهمد ...
آیا گیسوانش مشکی است؟
یا طلایی؟ یا سرخ؟
نمی‌دانم ...

اسمش را ...
نرم و موزون به یاد دارم
چون عشاقِ تبعید شده ی زندگی
 نگاهش را ...
چون نگاه مجسمه ای حس کرده ام

و صدایش ...
دور ... آرام ... و عمیق
او طنینِ صداهای آسمانی است
که دیگر هرگز ... شنیده نخواهند شد



پ.ن.
توتوی قهرمان ... غمناک ترین فیلم زندگی ام

No comments:

Post a Comment