شبهایی
رویایی غریب و تکان دهنده میبینم
از زنی نا آشنا
که دوستش دارم و دوستم دارد
و هر شب گویی
نه همان است که بود
و نه انگار زنی دیگر ...
او مرا دوست دارد
او مرا میفهمد ...
آیا گیسوانش مشکی است؟
یا طلایی؟ یا سرخ؟
نمیدانم ...
اسمش را ...
نرم و موزون به یاد دارم
چون عشاقِ تبعید شده ی زندگی
نگاهش را ...
چون نگاه مجسمه ای حس کرده ام
و صدایش ...
دور ... آرام ... و عمیق
او طنینِ صداهای آسمانی است
که دیگر هرگز ... شنیده نخواهند شد
پ.ن.
توتوی قهرمان ... غمناک ترین فیلم زندگی ام

No comments:
Post a Comment