Sunday, September 7, 2014

...



می‌گویند وقتی عشق زندگی ات را برای اولین بار می‌بینی، زمان می‌ایستد
می‌گویند وقتی عشق زندگی ات را برای اولین بار می‌بینی، صدای قلبت از گوشهایت بیرون می‌زند
می‌گویند وقتی عشق زندگی ات را برای اولین بار می‌بینی، رنگ چشم هایش هرگز فراموشت نمی‌شود
می‌گویند وقتی عشق زندگی ات را برای اولین بار می‌بینی، زندگی دیگر مثل قبل نمی‌شود

دیگر هیچ چیز زندگی نمی‌شود
زن ها، همه سایه هایی از خاطره ی لباسِ آن شبش می‌شوند
دوست دخترهایت، همه "شاید"های دو ماهه یا سه ماهه و یا یک ساله می‌شوند
هر بوسه ای، حسرتی از دست رفته می‌شود
هر لبخندی، اشکی فروخورده
هر آغوشی، فریادی خشکیده
هر دستی ... منظره ای غمبار
هر سازی ... آلتِ حزنِ بسیار
هر فیلمی ... آیینه ی دردی پنهان

آنها چه می‌دانند که اینقدر حرف می‌زنند
من می‌دانم ...
اولین بار که عشق زندگی ات را می‌بینی
مثل آن باری است
که شعری از شاملو خواندی
یا به گیتارت دست کشیدی
یا فیلمی را تماشا کردی
یا رمانی را در دست گرفتی
و در لحظه می‌دانستی
که کار دیگری در دنیا نیست ... که الان بخواهی انجام دهی
و جای دیگری در دنیا نیست ... که الان بخواهی آنجا باشی






تقدیم به:
میسترو
که به راحتی می‌تواند
موسیقی متن زندگی ام را
بنوازد

No comments:

Post a Comment