بودن یا نبودن ... مسئله این است
بودن یعنی گریستن
بودن یعنی خمیازه کشیدن
بودن یعنی سینه خیز قدم برداشتن
بودن یعنی رنگ آبی آسمانی
بودن یعنی خمیازه کشیدن
بودن یعنی سینه خیز قدم برداشتن
بودن یعنی رنگ آبی آسمانی
نبودن یعنی لبخند ابدی
نبودن یعنی رویا دیدن
نبودن یعنی دست های صلیب شده و صورت های رو به قبله
نبودن یعنی رنگ سیاه شب
نبودن یعنی رویا دیدن
نبودن یعنی دست های صلیب شده و صورت های رو به قبله
نبودن یعنی رنگ سیاه شب
بودن را با گریه ی کودک میفهمیم و نبودن را با اشک فرزند
بودن را به سبد میوه تشبیه میکنیم و نبودن را به شاخه ی انگور
بودن را نمیخواهیم و از نبودن میترسیم
بودن را به سبد میوه تشبیه میکنیم و نبودن را به شاخه ی انگور
بودن را نمیخواهیم و از نبودن میترسیم
ما به دنبال مسئله ها میدویم و از نبودن به بودن میرسیم
کودکان را به پرستش وا می داریم
دخترک های عاشق را به سازش
و شور جوانی ِ پسرها را به میدان جنگ میفرستیم
کودکان را به پرستش وا می داریم
دخترک های عاشق را به سازش
و شور جوانی ِ پسرها را به میدان جنگ میفرستیم
شب ها و روز ها صرف پرسیدن میشوند
و چهره ها سرخ تر و تکیده تر
و جواب ها در قلب ها به خاموشی می گرایند
تا کودکی ِ بودن به بزرگسالی ِ نبودن منتهی شود
و چهره ها سرخ تر و تکیده تر
و جواب ها در قلب ها به خاموشی می گرایند
تا کودکی ِ بودن به بزرگسالی ِ نبودن منتهی شود
بزرگسالی ِ نبودن

"بودن را نمی خواهیم و از نبودن می ترسیم"
ReplyDeleteای کاش اینجور نبودیم :(
عالی بود...نوع جدیدی از نوشتن بود
ReplyDelete