Friday, March 29, 2013

فانتزی




اگر من یک هابیت بودم
تو چپقم را چاق میکردی و صبحانه ی دوم را درست میکردی تا هوس رفتن نکنم

اگر ملکه ی یخی مرا تبدیل به سنگ میکرد
تو به دنبال اصلان شیر میرفتی تا بیاید با نفسش مرا به آغوشت بازگرداند

اگر در هاگوارتز بودیم
در آب کدو حلوائیم معجون عشق میریختی

اگر من شبح بودم و تو شبحواره
تو از قبیله ات میگذشتی تا با من بمانی

اگر من گرگینه میشدم
تو لرد لاس را به مبارزه ی شطرنج دعوت میکردی تا طلسمم را باطل کند

اگر من ترسو یا بی مغز یا بی قلب بودم
تو تمام جاده ی زرد آجری را طی میکردی تا از جادوگر شهر اُز برایم قلب و مغز و شجاعت بگیری

اگر نیکولا بودم
اگر به دنبال مادرم بودم
اگر میخواستم دوست مریضم را نجات دهم
اگر در دل شهر گم شده بودم
اگر ..
اگر ...


اما من فقط یک صفای خسته ام

و تو هیچ کاری نمیتوانی بکنی


2 comments:

  1. بدون شرافتApril 2, 2013 at 6:52 AM

    اره ولی حیف که خیلی هم صفا نداری
    ____________________
    مگه ازار داری میای اینجا من پروکسی ندارم چه کنم
    _______________________________
    در کل دمت گرم وست خوش باد
    (استاد اخوان)

    ReplyDelete
  2. مردی که گریه داشتApril 2, 2013 at 5:14 PM

    مبارکه
    خوشگلتره:)

    ReplyDelete