"من همپتون
ویلیامز هستم
من شیوه ی رقص مخصوص خودم را اختراع کرده ام
اسمش را گذاشته ام "تطهیر"
وقتی میرقصم .. میتوانم ترس هایتان و درد هایتان را بگیرم .. و تفسیر کنم
و بعد .. شما دیگر نمی ترسید و دیگر درد نمیکشید
و وقتی کارم با روحتان تمام شده
شما دنیا را با دید دیگری خواهید دید ... "
من شیوه ی رقص مخصوص خودم را اختراع کرده ام
اسمش را گذاشته ام "تطهیر"
وقتی میرقصم .. میتوانم ترس هایتان و درد هایتان را بگیرم .. و تفسیر کنم
و بعد .. شما دیگر نمی ترسید و دیگر درد نمیکشید
و وقتی کارم با روحتان تمام شده
شما دنیا را با دید دیگری خواهید دید ... "
غلو نمی کرد .. دروغ نمی گفت .. گریه کردم
موسیقی بر قلب می کوبید
ضربه ها بر چشمانم فرود می آمد
حرکاتش نامفهوم، پیچیده ...
تاثیرش را درک نمی کردم
اشک های سرازیر شده ام را نمی فهمیدم
درد هایم ترس هایم همه جلوی چشمانم بود
فریاد هایت، غرور هایت، قول هایت، خروجت، بازگشتت ...
من تنهایم .. تنهای تنهایم ... قلبم .. خنجر .. گریه ...
تابستان
یک فیلم ساختم
از گروهی که باریکه هایی از نور دیدند
از تاثیری که گرفتند .. از اشک هایی که ریختند
و به خودم بالیدم از تسخیر آن صحنه ها در قاب های تصویر
و حالا
یک آهنگ، یک رقص، یک پسر هم سن و سالم در آن طرف دنیا ...
کاری را کرد که من تمام عمرم به دنبالش بودم، هستم و خواهم بود
تطهیر
از گروهی که باریکه هایی از نور دیدند
از تاثیری که گرفتند .. از اشک هایی که ریختند
و به خودم بالیدم از تسخیر آن صحنه ها در قاب های تصویر
و حالا
یک آهنگ، یک رقص، یک پسر هم سن و سالم در آن طرف دنیا ...
کاری را کرد که من تمام عمرم به دنبالش بودم، هستم و خواهم بود
تطهیر

No comments:
Post a Comment