Monday, December 30, 2019

XVII



که می‌داند
چند بار
پیش از آنکه بشناسمت
نام‌ات را به زبان آورده‌ام
یا در شعری سروده‌ام؟

حال اما
در این برهوتِ هجران
جز به ذکرِ وصالی موهوم
دیگر ادای نام‌ات
 معنا ندارد

Tuesday, October 8, 2019

خامی


بر مرزِ سیاهِ تناقض
نرم و بی‌جان می‌خرامد
خاطره‌ی لمس دستانت

بر پیکرِ مغلوبِ خامی
گرم و سوزان می‌تابد
مهرِ بوسه‌ی چشمانت

و در کوچه‌های تاریکِ منطق
سرد و تابان می‌طرواد
تیغِ تیزِ مژگانت

برگرد
برگرد مرا ببین
ببین با من چه می‌کنی

Saturday, April 27, 2019

In Dreams


چو سوزِ زمستان از راه رسد
شبِ بی‌ستاره بر روز چیره می‌گردد
و ما، در مستوریِ خورشید
زیرِ بارانی تلخ، قدم خواهیم زد

اما در رویا
صدایت را می‌شونم
و در رویا
دوباره دیدار خواهیم کرد

هنگامی که دریا و کوه فرو ریزد
و زمان به پایانِ برسد
در تاریکی، ندایی می‌شنوم
ندایی مرا می‌خواند
به آنجا خواهم رفت
و باز خواهم گشت