Thursday, February 4, 2016

دروغ


افقِ مرده ی این رود
به دریاچه ای می‌رسید
به سکونی که ابدیتِ لحظه است

از حماقت
از شعف و شوق
از شوقِ دست‌هایش
گم گشتگی در گیسوانش
طعمِ سرخِ لبانش
کام می‌جویم
که در دروغ نمیرم

طره تاب داد
دام افکند و تار بافت
من لغزیدم
من خروشیدم
تله تنگ شد سفت شد
تله آب شد باد شد
شعله شد آفتاب شد
و خاکِ من
در پیِ حقیقتِ لحظه اش
زرِ ناب شد

نه در بر
نه بر کف
معشوق ندیدم
تا کی بجویم؟
دیده به کجا بدوزم؟



پ.ن.
عکس از Anka Zhuravelva

Monday, February 1, 2016

Gloomy Sunday


یکشنبه پژمرده است
ساعت‌ها پر ز بی‌خوابی است
عزیزترینم
سایه‌های این سرایم ... بی‌شمارند

گل‌های سفید کوچک
هرگز تو را بیدار نخواهند کرد
نه در آنجا که باورِ تاریکِ اندوه
تو را با خویش برده است

فرشتگان هیچ
قصد بازگرداندنت ندارند
آیا خشمگین خواهند شد
اگر من
قصدِ به تو پیوستن داشته باشم؟

یکشنبهٔ پژمرده

یکشنبهٔ پژمرده را
با سایه‌ها می‌گذرانم
من و این قلبِ من
تصمیم به پایانش گرفته‌ایم

می‌دانم
به‌زودی دعاها خوانده
و شمع‌ها روشن خواهند شد
نگذار اشک بریزند
بگذار بدانند
من از رفتن دل‌شادم

مرگ یک رؤیا نیست
که در مرگ
گرمِ نوازش توام
با آخرین نفسِ این روح
در ستایش توام

رؤیا ... من تنها در رؤیایی بودم
بیدار شدم و تو را غرقِ خواب
در اعماق قلبم یافتم

عزیزم ... امیدوارم رویایم
تو را درگیر نکرده باشد
با هر تپش، قلبم تو را می‌گوید
که چقدر تو را می‌جویم

یکشنبهٔ پژمرده





by “Billie Holiday” (Bjork Version)