تو چه کاره ای که انگشت سرزنش بلند کرده ای؟
حتما زده به سرت
که از آبِ گل آلود
عملا مرده زنده میکنی
از گورها میدزدی
تا گهواره ها بدرخشانی
بعد بالای منبرِ پوشالی ات
مدارکش میسوزانی
نمیدانی آن بالا
آتش بپا کردن خطر دارد؟
لابد مست بودی عزیز
پنبه در گوش
و کله تو کون
از چی میگی تو؟
اینجور نمیشود عزیز
تا از سوراخت نکشی بیرون
نمیشنوند عزیز
لابد خیــلـــی مست بودی
دزدی، وام، ارجاع ... یا نجاتِ استنباطهای پوشالی
حق از حق میستانی تا بی گناه و قاضی نباشی
اشک تمساح جاری کردی و به سوگ نشستی
لابد خاکستر به چشم داشتی
وقتی انگِ روسیاهی به دیگِ من میبستی
لابد مست بودی حاجی
تو چه کاره ای که انگشت سرزنش بلند کرده ای؟
دیگِ پُر و پَرت و چِرک و سیاه
به دیگِ من میگی روسیاه؟
وکیل وصی یا کذبِ صریح یا تئاتر غنی ... فرقی هم مگر هست؟
حق از حق میستانی ... تا بی مهر و نازنین نباشی
حالا که با خاکستر، اشک تمساحت پاک میکنی
به دیگِ من انگِ روسیاهی میبندی
انگشت خپلت را بلند کرده ای؟
تو اصلا چه کاره ای؟
عزیزِ من
لابد خیلی مستی ...
by “Tool”

No comments:
Post a Comment