Tuesday, June 23, 2015

Pigs (Three Different Ones)



مردِ خیکی مردِ خوکی ... ها ها چه شوراد*ی تو
تو که مدعیِ ثروتی و چرخ به نرخ روز می‌کشی ... ها ها چه شورادی تو
و دست که روی قلبت می‌گذاری و شعر می‌گویی
شاید بشود بهت خندید
تا دسته رفتی به کثافتِ خوکی
می‌گویی "بیشتر بکن ... بیشتر بکن"
با گهِ خوکی بر چانه ات
معدنِ خوکی شده خانه ات
به امیدِ یافتنِ چی می‌کنی
کثافتهای خوکی ات؟
شاید بشود بهت خندید
ولی حقیقا ... باید گریست

منتظرِ اتوبوس با یه کیسه موش ... ها ها چه شورادی تو
پیرزنی که زندگی بد کرده توش ... ها ها چه شورادی تو
با تشعشع سردِ خرده شیشه ها روش
شاید بشود بهت خندید
تو که با حسِ آهن تحریک می‌شوی
تو که با گیره‌ و کلاه بر سر، سکسی می‌شوی
تو که با تفنگ در دست، تازه باحال می‌شوی
شاید بشود بهت خندید
ولی حقیقتا ... باید گریست

آهای آقای ارشاد ... ها ها چه شورادی تو
وقاحت خانه ی بدرنگ و احمال ... ها ها چه شورادی تو
که می‌خواهی حسها به خیابان جاری نشوند؟
شاید ترشی نخوری چیزی بشوی تو
با لبِ دوخته و دستِ پاچه
واقعا حسی از خواری نداری تو؟
که می‌خواهی چرخه ی بدی را ریشه یابی کنی؟
پس بدی درونت را چه می‌کنی تو؟
شاید ترشی نخوری یه چیزی بشوی تو
ولی حقیقتا ... باید به حالت گریست



* شوراد یک کانسپت است
نزدیکترین کلمه به آن شارلاتان بوده ولی حق مطلب را ادا نمی‌کند
شوراد نمادی است از هر آنکه برای رسیدن به خواسته اش، هر کسی و هر کاری می‌کند
دروغ دغل اشک خنده گریه صحبت خاطره بازی شعر مرگ ... هر کاری می‌کند



by “Pink Floyd”​

No comments:

Post a Comment