او یک روز از خواب بیدار شد
صبحانه نخورده از خانه خارج شد
فراز و نشیب روزش را گذراند
با آدم ها حرف زد
با پسربچه ها جر و بحث کرد
ناراحت شد
عصبی شد
اذیت شد
و آخر شب
موقع خداحافظی گفت
هر که با من هم ره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
و من در دل گفتم
Can you blame us?

no...
ReplyDelete