Monday, December 31, 2012

"این"



"این" برای پارادوکس زینو
"
این" برای قوانین مورفی
"
این" برای گشت ارشاد و پلیس پارک
"
این" برای راننده های تاکسی فضول
"
این" برای پدر و مادر مذهبی
"
این" برای دوستان حسود
"
این" برای دوست دختران قبلی ام
"
این" برای عشق های شکست خورده مان
"
این" برای روز هایی که حداکثر دوازده ساعت دارند
"
این" برای کافه های گران
"
این" برای خانه هایی که خالی نیستند
و "این" برای تو که میگفتی "دوستم نداری"

Thursday, December 13, 2012

حقیقت تلخ



دلم میخواست از مردم عادی عکس بگیرم
با اینکه معماری ایرانی بی نظیره ولی مردمش ...  فرهنگش  ...
عکس های معمولی از مردم معمولی دنیای خودش رو داره
وقتی دوربینم رو به سمت اولین نفری که دیدم گرفتم
همراهم بهش گفت من دنبال "مردم عادی" برای عکس گرفتن میگردم
دختر خندید و به فارسی یه چیزی گفت

-
چی گفت؟
-
گفت حقیقت تلخیه  ...

Saturday, December 8, 2012

خوشحالی





ین پست موسیقی دارد. لطفا دانلود کنید و در حین پخش موسیقی بخوانید)

"من خوشحالی یادم رفته. به خدا نمیفهمم چرا یادم نمیاد"

انگار کف پام سوراخ شد
خوشحالیا ریخت رو زمین
انگار فیلم که میدیدم
خوشحالیا سوار خنده هام پرواز کردن رفتن
با اشکام سرازیر شدن

انگار تو این امتحان آخری
لای برگه پاسخنامه گذاشتمشون و تحویل مراقب دادم

انگار یکی از جیب بغل کیفم وسط خیابون تو عادی ترین لحظه ی دنیا قاپیدشون

یا شاید خوشحالیام رو لای انگشتاش جا گذاشتم
یا لای دندوناش  ...

بعد که آدم خوشحالی نداره
نه مینویسه نه بازی میکنه نه درس میخونه نه میخوابه نه میخوره
نه شعر میخونه نه بیرون میره نه میخنده نه گریه میکنه نه دوست میداره نه غز میزنه

شاید فقط دلش تنگ بشه
برای دوستاش برای خوشحالیاش برای دستاش

آدمی که خوشحالی نداره ترسناکه
ترسناک تر از خوابی که وسطش میفهمی کابوسه
ترسناک تر از هندزفری ای که یک گوشش قطع و وصل میشه
ترسناک تر از دوست پسری که همش باهات دعوا میکنه


Thursday, November 22, 2012

اگر ِ سبز شده




اگر پروفسور کارو لوکس به تو بگه "تو هوشت عالیه برای یه مهندس برق" چه حسی بهت دست میده؟
اگر اسلش موهای روی صورتش رو عقب بزنه و بگه "مریض گیتار میزنی شِت هد!" چی میگی؟
اگر محمود دولت آبادی در جواب نامه هات بنویسه "نوشته هات من رو تکون داد"
اگر تارانتینو به کلیپی که براش فرستادی بگه "خشونتی که تابحال ندیده بودم"
اگر مصطفی مستور با خوندن شعری که براش فرستادی فقط گریه کنه
اگر رضا ثروتی بهت بگه "تو در آینده یه چیزی میشی"
به من بگو ... واقعا یه لحظه احساس نمیکنی به هر چی که خواستی رسیدی؟

Friday, November 16, 2012

یازده شب




گفت کسی 11 شب سینما نمی رود
راست هم میگفت
مخصوصا این سینمای کوچک گوشه ی این خیابان کوچک تر این شهر بزرگ
مخصوصا فیلم ترسناکی به این مزخرفی

ولی من فقط میخواستم سینما برویم
برای یک بار هم که شده دوتایی برویم
و میخواستم شب باشد که خمیازه بکشم
و بعد از کش و قوس دستم را بندازم دور گردنش
و از ترس خودش را در آغوشم گلوله کند
و من موذیانه لبخند بزنم و دستش را بگیرم
و بعد در تاریکی و خلوتی 1 شب برسانمش به خانه اش
و بعد بگویم "شب خوبی بود ... خیلی خوش گذشت"
و او هم سرخ بشود و سرش را پایین بیاندازد

خلاصه خوب میشد اگر تنها نبودم
تنهایی سینما رفتن ترسناک است
مثل خوابی که وسطش میفهمی کابوس است
مثل صبح شنبه هایی که میفهمی تکلیف داشتی و ننوشتی
مثل هندزفری ای که یک گوشش قطع و وصل میشود
مثل دوست دختری که همش باهات دعوا میکند