درونِ این قلبِ سرد ... رویایی نهفته است
در جعبه ای محفوظ
در عمقی بیست هزار فرسنگی، مدفون
در انتهای روحم
در سرایی ... محصور در بیکرانگیِ سکوت
و جایی آن درون، کلیدی است
به هر آنچه در احساس گنجد
اما بامدادِ تیره ی خاطراتم
در فضایی از عدم، گم گشته است
کسی میتواند ... مسیر را نشانم دهد؟
کسی میتواند ... یاریام دهد؟
زیرا دیدن نمیتوانم و سکوت خروشان است
سکوتِ خروشان
سکوت
سکوت
محوم در سکوت
خاطرات
خاطرات
آن درون کلیدی است
کلیدی به خاطره ای
به خاطره ای
خاطره ای
by “Anathema”


