Tuesday, February 12, 2013

Not Strong Enough




قدرتش را ندارم

نمیتوانم از تو فرار کنم
مثل پروانه و شمع
به سویت باز میگردم
با یک نگاهت تمام غرورم فرو میریزد
روحم تسلیم میشود .. قلبم به زانو در می آید

وقتی نیستی مرگ دارم
میخواهم بروم و میخواهم بمانم
پیچیدگی وقتی است که نمیتوانی انتخاب کنی .. بین لذت و درد
و میدانم کار درست چیست .. کار به حق چیست
ولی حتی اگر سعی هم بکنم همیشه قلب بر عقل چیره است
میدانم .. قدرتش را ندارم

چه کار "میتوانم" بکنم؟
بدون تو مرگ دارم
و تو بی هیچ ابایی در قلبم رژه میروی
و این تقصیر من نیست
چون قلبم را تسخیر کرده ای

هیچ کاری "نمیتوانم" بکنم
قلبم به تو زنجیر است
و نمیتوانم آزاد شوم 
میبینی این عشق با من چه کرد؟
میبینی با من چه کردی؟

من قدرتش را ندارم


 
by “Apocalyptica”



اهدایی به:
عارفه صادق محمدی

کسی که این آهنگ را به من داد


Friday, February 8, 2013

King Nothing



 
ای کاش ای کاش ای کاش
این "کاش" های امشبت
آیا راضی کننده هستند؟

به دنبال طلا
به دنبال شهرت
به دنبال رسیدن به نامی برتر
آیا اصلا آرامشی در کار هست؟

تمام خواسته هایی که هدر دادی
تمام رویاهایی که دنبال کردی
همه فرو میریزند
و تو تاج و تختت را خرد میکنی
و انگشت سرزنش را بلند میکنی ... ولی تو تنهایی
فقط میخواستی نقش پادشاه را بازی کنی
ولی قلعه فرو ریخته و حالا تو تنها یک اسمی
تاج و تختت کجاست "پادشاه هیچی"؟
تاج و تختت کجاست؟


قلبی به سختی سنگ
به سردی و گرمی سنگ
در دمی خریدی و به پشیزی فروختی
هنوز راضی نشدی؟

ای کاش ای کاش ای کاش
تمام "کاش" های امشبم
کاش آن ستاره مال من بود
کاش همین الان مال من بود
کاش همه ی ستاره ها مال من بود
کاش هر چه کاش بود برای من بود
کاش هر چه کاش بود مهم نبود

مراقب کاش هایت باش
مراقب حرف هایت باش
شاید روزی از کاش هایت پشیمان شوی
شاید روزی از کاش هایت گریزان شوی

و همه چیز فرو میریزد
و تو تاج و تختت را خرد میکنی
تاج و تختت کجاست "پادشاه هیچی"؟
و حالا تو فقط یک اسمی
تو با انگشت سرزنشت تنهایی
تو هیچی نیستی
هیچی نیستی
هیچی ...




by “Metalica”

Wednesday, February 6, 2013

Taste of Blood





وقتی نزدیکی ... مزه ی خون رو تو دهنم حس میکنم
حسی که دردناک تر از حد تحملمه
وقتی نزدیکی  ...
درد
درست روی شونه هام
روی کمرم روی مغزم

وقتی میای ... ترس تو صورتم میدوه
همه میفهمن
از نوک سر شروع میشه
سر میخوره تا پایین
و همه جام میلرزه

همش سعی میکنم
ولی هنوز هیچی تموم نشده
این تسخیر شدید تر از اونه که فراموش بشه


Friday, February 1, 2013

A Fine Day to Exit




روز خوبی است برای خروج
هوا ابری است
شاید یک ربع پیش بارانی باریده و بعد منصرف شد

جمعه
آخر این هفته و شروع ِ هفته ی بعد
آخر این ترم و شروع ِ ترم بعد
آخر این زندگی و شروع ِ  ...

روز خوبی است برای خروج
با دوستانم خداحافظی نکرده ام
با خانواده ام قهر کرده ام
با عشقم به هم زده ام

پیرهن قرمز دوست داشتنیم را میپوشم
و زیرش تی شرت مورد علاقه ام
و شلواری که با مادرم خریدیم

پروازی بر فراز آشیانه ی فاخته
یا راندن به سوی انتهای بزرگراه به جهنم
و دویدن روی پله های بهشت
و پدال زدن به همراه دزد دوچرخه
و پارو زدن بالای بزرگترین ماهی رودخانه
به سوی شعر های مستور و یا احمدرضا احمدی و حتی گروس

روز خوبی است برای خروج
خروج از پایانی که دوستش نداری